وبلاگ کسروی (یه یاد یعقوب مهرنهاد)

آوریل 24, 2008

بخش‌هايي از نامه سعد وقاص درباره فتح ايران

Filed under: روشنگري — kasravi @ 12:58 ب.ظ.

اين مطلب بخش هايي از نامه اي است كه سعد وقاص فرمانده قشون اسلام در ايران براي خليفه وقت‏‏، عمر بن الخطاب نگاشته است. قبل از خواندن مطلب بايد توجه داشت با آنكه وقايع و توصيفات ذكر شده در اين نامه از نگاه يك مسلمان دوآتشه و ناگزيز جانبدارانه بوده ولي از لابلاي آن مي توان به حقايقي تفكر برانگيز دست يافت.

بسم‌الله الرحمن الرحيم

از طرف سعد وقاص خطاب به خليفه مسلمين، عمربن‌الخطاب در مدينه.

 

 

اما بعد، حمد و ثناي خداوند را بجا مي آورم كه به من عمر و نصرت داد تا اينكه بتوانم اين روز را ببينم و مشاهده كنم پرچم اسلام در قلب پايتخت سلاطين ساساني در اهتزاز است. من حمد و ثناي خداوند را بجا مي‌آورم كه بما سربازان اسلام نصرت داد تا اينكه بتوانيم حكومت ايران را كه گفته ميشد نيرومندترين حكومت جهان است ازپا درآوريم. من اكنون اين نامه را در خيمه‌اي مي نويسم كه آن خيمه در وسط باغ قصر سلطنتي مدائن افراشته شده است.

 

 

اطاق‌هاي اين قصر مفروش از طلا است و بجاي خشت در كف اطاق‌ها طلا نصب نموده‌اند ولي من تصميم دارم كه هرچه در كف اطاق يا بر ديوارهاست را جمع اوري نمايم و با چيزهاي ديگر براي تو بفرستم. در بعضي از اطاق هاي اين كاخ مجسمه‌هايي از مرمر و نقره و طلا ديده ميشوند و من مجسمه‌هاي زرين و سيمين را با غنائم ديگر براي تو خواهم فرستاد تا اينكه تحويل بيت‌المال بدهي….

كاخ سلطنتي مدائن خود شهري است بزرگ و قبل ار اينكه ما مدائن را مسخره نماييم سي هزار زن در قسمتي از اين كاخ زندگي مي كردند. علاوه بر زن هاي پادشاه ساساني دختر بزرگ او موسوم به شهربانو يعني برجسته‌ترين زن كشور اسير من شده‌ و من او را با اسيران برجسته به مدينه نزد تو خواهم فرستاد تا هر تصميم كه ميل داري درباره آنها بگيري….

  طلايي كه تا امروز نصيب ما شده بقدري است كه مسلمين ميتوانند با ان عمارتي بسازند كه بجاي خشت، در آن شمش هاي طلا كار گذاشته شود و آنقدر جواهر نصيب ما گرديده كه ميتوانيم جوال ها را پر از جواهر كنيم و با ترازوي رومي آن را وزن نماييم.

 

اي عمر‌بن الخطاب، من هنوز فرصت نكرده‌ام كه شرح جنگ قادسيه را براي تو بنويسم و تو را از چگونگي آن جنگ مطلع كنم. در جنگ قادسيه قشون يزدجرد يكصد و بيست هزار سرباز بود و ايرانيان فيل داشتند و ما فيل نداشتيم. علاوه بر فيل ايرانيان داراي تيراندازان ماهري بودند كه جزو سكنه مشرق ايران محسوب ميشدند….

پيروزي ما در قادسيه راه مدائن را بروي ما گشود و ما بسوي پايتخت پادشاهان ساساني بحركت در‌آمديم و آنرا محاصره كرديم. از اولين روز محاصره مدائن من ميدانستم كه بايد آب را بروي سكنه شهر بست تا از بي‌ آبي مجبور به تسليم شوند….

بعد از اينكه محاصره شهر شروع شد من در قشون خود انظباطي دقيق را برقرار كردم تا اينكه سربازان ما دچار وسوسه شيطان نشوند و خمر ننوشند. در مدائن و پيرامون آن شراب خرما بحد وفور يافت ميشود و عادات ايرانيان تا امروز اين بود كه در موقع صرف طعام جامي از شراب مينوشيدند….

دو روز بعد از آغاز محاصره دو نفر از سربازان ما در حال مستي مشاهده شدند…..امر كردم كه هر دو را گردن زدند و از آن موقع تا امروز كه اين نامه را براي تو ميفرستم هيچيك از سربازان ما شراب ننوشيده اند…..

در روزهاي بعد، عده‌اي از روساي قبايل كه در بين النهرين يعني سرزميني كه بين دو شط دجله و فرات قرار گرفته زندگي مي‌كنند نزد من آمدند و مسلمان شدند و گفتند ما نه فقط اسلام مي آوريم بلكه حاضريم كه بكمك قشون تو عليع يزدجرد بجنگيم زيرا از ظلم اين مرد و عمال او بتنگ آمده‌ايم……هرقدر كه محاصره مدائن طولاني‌تر ميشد عده بيشتري از روساي قبايل بين‌النهرين و كشاورزاني كه بين دو رود دجله و فرات زندگي مي‌كردند اسلام مي‌آوردند و حاضر ميشدند كه بكمك ما عليه يزدجرد وارد جنگ شوند……

براي اطلاع تو اي خليفه بايد بگويم روساي قبايل و مردان قبيله آنها كه مسلمان شدند و بما پيوستند تا عليه يزدجرد بجنگند ايراني و فارسي نيستند بلكه همه جزو سكنه بومي بين النهرين بشمار مي‌آيند و اگر فارسي بودند شايد با آن سرعت اسلام را نميپذيرفتند و بما نمي‌پيوستند……

وقتي حمله عمومي ما عليه مدائن شروع گرديد ما از وضع دفاع سكنه شهر، ميفهميديم كه در كدام قسمت سكنه بومي سكونت دارند و در كدام قسمت سكنه فارسي. در قسمت هايي كه سكنه بومي بسرميبردند مقاومت اهالي شهر ضعيف بود و ما زود آن قسمت ها را اشغال ميكرديم. اما در قسمت هايي كه سكنه فارسي و ايرانيان اصلي بسر ميبردند، مقاومت مردم شديد ميشد و در بعضي از مناطق زنهاي فارسي بكمك مردها وارد جنگ ميشدند و عده‌اي از آنها بقتل رسيدند و در بعضي از مناطق ما تا آخرين نفر از فارسيان را بقتل ميرسانديم تا بتوانيم منطقه سكونت آنها را مسخر كنيم……..

 

 

من در اولين جمعه ماه صفر قدم بكاخ سلطنتي ساسانيان نهادم و نماز جمعه را در آن كاخ خواندم….

عکس تزیینی است

 

 

 

 

 

وجوه نقد از خزانه يزدجرد و خزانه‌هاي موبدان كه تا امروز نصيب ما گرديده يكصد ميليون درهم است و سهم هر سرباز مسلمان كه در جنگ مدائن شركت كرده از غنيمت جنگي بقدري است كه تا آخرين روز عمر معاش او را تامين خواهد كرد…….

در هيچ موقع، سربازان ما با خلوص عقيده كه من اكنون در آنها سراغ دارم نماز نمي خواندند……

امسال از آن سال هاست و اين هم موهبتي ديگر است كه خداوند نصيب مسلمين در ايران كرد.

 

 

 

منبع:

 

 

كتاب عايشه بعد از پيغمبر، نوشته كورت فريشلر، ترجمه ذبيح الله منصوري ، صص 301 الي 310، چاپ خواندنيها، تهران، 1343

 

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.