در متروكهاي در ايران برج سنگي نه بس مرتفعي است كه نه دري دارد نه پنجره اي. در تنها اتاقش (با كف خاك گرفته و شكل دايرهاي) ميزي چوبي فتاده و يك نيمكت. در آن زندان مدور، مردي كه شبيه من است دارد به خطي مينويسد كه چيزي از آن سردر نميآورم. شعري بلند درباره مردي كه در زندان مدوري ديگر دارد شعري مي نويسد درباره مردي كه در زندان مدوري ديگر . . . اين دور را پاياني نيست و هيچكس نخواهد توانست آنچه زندانيان مي نگارند را بخواند.
ترجمه اسدالله امرايي از اين شعر را مي توانيد اينجا بخوانيد
thank you for sharing this nice poem and its nice translation
اولاد گرامی «شكل دايرهاي» رو از قصد گفتی ؟» دايرهاي شكل» قشنگتر نیست؟
دیدگاه توسط ایران مهر(کامرد) — آوریل 15, 2010 @ 1:34 ب.ظ. |